صدای پای کمپین
کمپین یک میلیون امضا در حالی اولین سال تولد خود را جشن گرفت که همچون سال گذشته، مکانی برای برگزاری مراسم به زنان داده نشد. پارسال در چنین روزی ، در پشت دربهای بسته موسسه رعد، اولین امضاها، اولین برگه ها را سیاه کرد .
کمپین در حالی یکساله شد، که در طول یکسال گذشته فشار نهادهای امنیتی همواره موانع سختی را در پیشبرد این طرح بوجود آورد. اعضای کمپین اما مصمم تر از آن بودند که بازداشت و زندان و تهدید، بتواند آنان را از هدفی که برگزیده اند، منصرف نماید. چه که این زنان طعم تلخ تبعیض را بیش از هر کسی حس کرده بودند. زنان و مردانی که حول یک خواسته به نام تغییر قوانین تبعیض آمیز علیه زنان گردهم آمدند تا با آگاه سازی جامعه و جمع آوری یک میلیون امضا به حاکمان اثبات نمایند که قوانینشان بسیار عقب تر از فرهنگ و شرایط امروز جامعه است و زنانی که قوانین موجود را ظالمانه می دانند، تنها معطوف به عده ای روشنفکر بالای شهر نشین نیستند.
22 خرداد ماه 85 را می توان نقطه شروعی برای شکل گرفتن طرح کمپین دانست، آنجا که یک تجمع مسالمت امیز با هدف رفع تبعیض از زنان، توسط نیروهای انتظامی حاضر در محل با خشونت آمیزترین روش مورد سرکوب قرار گرفت. آنجا که دلارام علی، آنقدر با باتوم کتک خورد تا یادش برود زن بودن را.
و پس از آن بود که زنانی که تجمع و حضور در خیابان برای بیان خواسته هایشان را حق خود می دانستند در مقابل بازجویانی قرا گرفتند که آنها را از حضور در خیابان منع می کردند و می گفتند که زنان راهکارهای دیگری به جز تجمع را پیگیری کنند.
جنبش زنان نیز که بسیاری از همراهانش را در جریان تجمع 22 خرداد روانه زندان دیده بود، طرح کمپین یک میلیون امضا را ارئه داد که هم بهانه ای برای سرکوب به نهادهای امنیتی نداده باشد و هم در اقدامی گسترده تر با تلاش برای جمع آوری یک میلیون امضا، بحث تبعیضهای قانونی را در سطح جامعه بسط دهد و به سران حاکمیت نیز برساند.
طرح کمپین اما از همان ابتدا با مخالفت همراه شد، آنجا که درب مؤسسه رعد در روز آغاز به کار کمپین به روی حاضران بسته شد تا دایره اعمال ممنوعه در حاکمیت گسترده تر از قبل گردد. بعداز ظهر داغ خیابان .. شاهد شروع و تولد یک طرح بود، طرحی که قرار بود بعدتر تمام لایه های جامعه را تحت تأثیر خود قرار دهد و اولین امضاها بر برگه های سفید کمپین نقش خورد و دوربین های وزارت اطلاعات ناتوان از این همدلی و پشتکار، تنها به گرفتن عکس قناعت کردند و البته بازجویان حاضر در محل نیز ناچار به امضای برگه ها شدند.
یک میلیون نفر در سرار ایران قرار است از مجلسشان درخواست کنند، به تبعیضهای قانونی علیه زنان پایان دهد.
سالی سخت گذشت. از روزهایی که زینب پیغمبرزاده و ناهید کشاورز و محبوبه حسین زاده در بند عمومی زندان اوین بر تجربه های زنانه شان می افزودند، تا روزهایی که امیر یعقوبعلی می بایست تنها به جرم جمع آوری امضا، تنهایی های انفرادی را طاقت می آورد و پاسخ می داد، چرا او که یک مرد برای حقوق زنان تلاش می کند و دریغا در مغزهای کوچک بازجویان نمی گنجید که تغییر قوانین نه به نفع زنان، که به سود جامعه است.
فعالان و اعضای کمپین نیز در دادگاه های مختلف محکوم به احکام حبس شدند و بازداشتگاه وزرا در این سال، مکانی آشنا بود که اعضای کمپین مرتب مقابل درب ان می ایستادند و آزادی دوستانشان را انتظار می کشیدند.
با وجود تمام سختی ها اما، جنبش زنان با اجرای این طرح برای سایر جنبش های مدنی حاوی یک پیام بود، اینکه می توان با همدلی و پشتکار کارهای بزرگتر از دادن بیانیه و یا ساماندهی یک تجمع انجام داد. و اینگونه حضور خود را نیز به عنوان یک جنبش اجتماعی در جامعه تثبیت کرد.
هر چند بعد از یکسال، دولت نمونه نهم برای دهن کجی به زنان هم که شده لایحه حمایت از خانواده را به مجلس ارائه داد که در آن به مردان این اختیار داده می شود که حتی بدون اجازه همسرانشان اقدام به ازدواج مجدد کنند. اما کمپین نیز تأثیر خود را، هم بر جامعه و هم بر حاکمیت گذارده است.
امروز بحث سنگسار، دیه برابر، ارث ، حق سرپرستی فرزند، دستگاه قضایی را با چالشی جدی روبرو نموده است که این مهم بدون تلاشهای زنان امکان پذیر نبود. امروز صدای زنان به گوش رهبران کشور نیز رسیده است که در سخنرانی هایشان، از وجود جریاناتی اعلام خطر می کنند!. رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام از لزوم برابری دیه زن و مرد می گوید و نمایندگان مجلس به شدت با لایحه دولت مخالفت می کنند.
و صدای پای کمپین، حالا بلندتر از قبل به گوش می رسد و خواب عده ای را آشفته ترمی کند. همان هایی که در طول این یکسال به هر ترفندی متوسل شدند، تا مانع پیشرفت کمپین گردند، اما دیگر دست هیچ کس نیست، طراحان اولیه کمپین نیز دیگر کاری از دستشان ساخته نیست، کمپین آنقدر گسترده شده است که حتی اگر آنها هم نخواهند صدایش در تمام ایران شنیده شود.
پی نوشت: قرار است فردا یکسال دیگر بزرگ تر شوی رفیق، فردا به دنیا می آیی و باز تجربه می کنی زندان را، بازجویی را و تنهایی را.
چه حس خوبی است که حالا اینجایی و رها شده ای از آن فضای کشنده.. چه حس خوبی است که باز هستی و می شنوم صدایت را.. چه حس خوبی است که متولد می شوی... کاش دیگر هیچ وقت دیوارهای زندان، تنها شاهد هق هق گریه هایت نباشد... کاش دیگر هیچ وقت به آن سوی دیوار نروی که طاقتش این بار سخت تر از قبل است... کاش دیگر هیچ وقت پیام تلفنت خاموشی نباشد برایمان... کاش، همیشه باشی... تولدت مبارک
کمپین در حالی یکساله شد، که در طول یکسال گذشته فشار نهادهای امنیتی همواره موانع سختی را در پیشبرد این طرح بوجود آورد. اعضای کمپین اما مصمم تر از آن بودند که بازداشت و زندان و تهدید، بتواند آنان را از هدفی که برگزیده اند، منصرف نماید. چه که این زنان طعم تلخ تبعیض را بیش از هر کسی حس کرده بودند. زنان و مردانی که حول یک خواسته به نام تغییر قوانین تبعیض آمیز علیه زنان گردهم آمدند تا با آگاه سازی جامعه و جمع آوری یک میلیون امضا به حاکمان اثبات نمایند که قوانینشان بسیار عقب تر از فرهنگ و شرایط امروز جامعه است و زنانی که قوانین موجود را ظالمانه می دانند، تنها معطوف به عده ای روشنفکر بالای شهر نشین نیستند.
22 خرداد ماه 85 را می توان نقطه شروعی برای شکل گرفتن طرح کمپین دانست، آنجا که یک تجمع مسالمت امیز با هدف رفع تبعیض از زنان، توسط نیروهای انتظامی حاضر در محل با خشونت آمیزترین روش مورد سرکوب قرار گرفت. آنجا که دلارام علی، آنقدر با باتوم کتک خورد تا یادش برود زن بودن را.
و پس از آن بود که زنانی که تجمع و حضور در خیابان برای بیان خواسته هایشان را حق خود می دانستند در مقابل بازجویانی قرا گرفتند که آنها را از حضور در خیابان منع می کردند و می گفتند که زنان راهکارهای دیگری به جز تجمع را پیگیری کنند.
جنبش زنان نیز که بسیاری از همراهانش را در جریان تجمع 22 خرداد روانه زندان دیده بود، طرح کمپین یک میلیون امضا را ارئه داد که هم بهانه ای برای سرکوب به نهادهای امنیتی نداده باشد و هم در اقدامی گسترده تر با تلاش برای جمع آوری یک میلیون امضا، بحث تبعیضهای قانونی را در سطح جامعه بسط دهد و به سران حاکمیت نیز برساند.
طرح کمپین اما از همان ابتدا با مخالفت همراه شد، آنجا که درب مؤسسه رعد در روز آغاز به کار کمپین به روی حاضران بسته شد تا دایره اعمال ممنوعه در حاکمیت گسترده تر از قبل گردد. بعداز ظهر داغ خیابان .. شاهد شروع و تولد یک طرح بود، طرحی که قرار بود بعدتر تمام لایه های جامعه را تحت تأثیر خود قرار دهد و اولین امضاها بر برگه های سفید کمپین نقش خورد و دوربین های وزارت اطلاعات ناتوان از این همدلی و پشتکار، تنها به گرفتن عکس قناعت کردند و البته بازجویان حاضر در محل نیز ناچار به امضای برگه ها شدند.
یک میلیون نفر در سرار ایران قرار است از مجلسشان درخواست کنند، به تبعیضهای قانونی علیه زنان پایان دهد.
سالی سخت گذشت. از روزهایی که زینب پیغمبرزاده و ناهید کشاورز و محبوبه حسین زاده در بند عمومی زندان اوین بر تجربه های زنانه شان می افزودند، تا روزهایی که امیر یعقوبعلی می بایست تنها به جرم جمع آوری امضا، تنهایی های انفرادی را طاقت می آورد و پاسخ می داد، چرا او که یک مرد برای حقوق زنان تلاش می کند و دریغا در مغزهای کوچک بازجویان نمی گنجید که تغییر قوانین نه به نفع زنان، که به سود جامعه است.
فعالان و اعضای کمپین نیز در دادگاه های مختلف محکوم به احکام حبس شدند و بازداشتگاه وزرا در این سال، مکانی آشنا بود که اعضای کمپین مرتب مقابل درب ان می ایستادند و آزادی دوستانشان را انتظار می کشیدند.
با وجود تمام سختی ها اما، جنبش زنان با اجرای این طرح برای سایر جنبش های مدنی حاوی یک پیام بود، اینکه می توان با همدلی و پشتکار کارهای بزرگتر از دادن بیانیه و یا ساماندهی یک تجمع انجام داد. و اینگونه حضور خود را نیز به عنوان یک جنبش اجتماعی در جامعه تثبیت کرد.
هر چند بعد از یکسال، دولت نمونه نهم برای دهن کجی به زنان هم که شده لایحه حمایت از خانواده را به مجلس ارائه داد که در آن به مردان این اختیار داده می شود که حتی بدون اجازه همسرانشان اقدام به ازدواج مجدد کنند. اما کمپین نیز تأثیر خود را، هم بر جامعه و هم بر حاکمیت گذارده است.
امروز بحث سنگسار، دیه برابر، ارث ، حق سرپرستی فرزند، دستگاه قضایی را با چالشی جدی روبرو نموده است که این مهم بدون تلاشهای زنان امکان پذیر نبود. امروز صدای زنان به گوش رهبران کشور نیز رسیده است که در سخنرانی هایشان، از وجود جریاناتی اعلام خطر می کنند!. رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام از لزوم برابری دیه زن و مرد می گوید و نمایندگان مجلس به شدت با لایحه دولت مخالفت می کنند.
و صدای پای کمپین، حالا بلندتر از قبل به گوش می رسد و خواب عده ای را آشفته ترمی کند. همان هایی که در طول این یکسال به هر ترفندی متوسل شدند، تا مانع پیشرفت کمپین گردند، اما دیگر دست هیچ کس نیست، طراحان اولیه کمپین نیز دیگر کاری از دستشان ساخته نیست، کمپین آنقدر گسترده شده است که حتی اگر آنها هم نخواهند صدایش در تمام ایران شنیده شود.
پی نوشت: قرار است فردا یکسال دیگر بزرگ تر شوی رفیق، فردا به دنیا می آیی و باز تجربه می کنی زندان را، بازجویی را و تنهایی را.
چه حس خوبی است که حالا اینجایی و رها شده ای از آن فضای کشنده.. چه حس خوبی است که باز هستی و می شنوم صدایت را.. چه حس خوبی است که متولد می شوی... کاش دیگر هیچ وقت دیوارهای زندان، تنها شاهد هق هق گریه هایت نباشد... کاش دیگر هیچ وقت به آن سوی دیوار نروی که طاقتش این بار سخت تر از قبل است... کاش دیگر هیچ وقت پیام تلفنت خاموشی نباشد برایمان... کاش، همیشه باشی... تولدت مبارک