Saturday, February 24, 2007

شب شعر برای آزادی احمد باطبی


مراسم شب شعربزرگداشت مقاومت احمدباطبی و سایر زندانیان سیاسی، روز دوشنبه ساعت 5 در دفتر ادوار تحکیم وحدت برگزار خواهد شد
---------------------------------------------------------------------
پیراهن صبوری مان را دریده اند گرگان کمین کرده بر جان یوسف مان،که این شهر پر از آیه های نکبت فرعونیانی است که کودک سر می برند درپی موسی مان
وقاحت شان این بار نصیب یاسر و عمار نشده که سمیه به بند می کشند این اخلاف ابوسفیان ها ، که حقد و کینه مرام مادر زادی شان است این طفلان هند
همه چیزمان را گرفته اند ، بی هیچ دغدغه ای و پوچ مان کرده اند در دوره این شبان و روزان بی حاصل ، مدرسه ها به تمامه زندان شده است و زندانها مدرسه و ما هنوز دل خوش داریم که کتابی به دست به دانشگاه می رویم که خراب شود بنیان دانشگاهی که اشک مادر احمد را می بیند و دستان بسته سمیه را می بیند و کمر خمیده پدر را می بیند و باز جزوه های بزدلی اش را تکثیر می کند . نفرین بر سر در دانشگاهی که احمد را ممنوع الورود کرده است . نفرین بر مدعیان عدالت علوی
برابر بغض مادر احمد بیایید بی صدا نمانیم ، بیایید یک بار هم که شده تا آخر بایستیم که شرافتمان را با هر حق مسلمی لکه دار نکنند که حق مسلم احمد است آزادی ، که حق مسلم سمیه است آزادی ، که حق مسلم همه ماست آزادانه زیستن و با شرافت زیستن
حرکتی در دانشگاهها برای آزادی احمد در جریان است.. بیایید فارغ از هر مرام و مسلکی ، فارغ از هر خط قرمزی که مدام برایمان رسم می کنند ، فارغ از دلهره خویش برای رهایی احمد و سمیه این بار کوتاه نیاییم که وقت تنگ است و احمد در خطر ....که جلاد خون آشام تر از همیشه در کمین نماد با عظمت پابرجای هیجدهم تیر ماه ماست ، که می رود تا این تصویر اراده دانشجویی راکه رسم جلادی جلادان را بالا برده برای همیشه از لوح عزت مان پاک کند ...زهی اندیشه باطل که این بار نمی گذاریم اکبر دیگری تکرارشود که هویت زنده بودن دانشگاه با آزادی احمد ثابت خواهد شد
همسایه ات را بردند
پنجره را بستی ، گفتی من که یهودی نیستم
همسایه ات را بردند
پنجره را بستی ، گفتی من که کمونیست نیستم
فردا که سراغ تو آمدند دیگرهیچ کس درکوچه نبود
پی نوشت: متن بالا به قلم پروانه است

Thursday, February 22, 2007

نامه به احمد باطبی


نفس باد صبا مشك فشان خواهد شد
عالم پير دگر باره جوان خواهد شد
ارغوان جام عقيقي به سمن خواهد داد
چشم نرگس به شقايق نگران خواهد شد

احمد عزيز

گر چه مسلخ را قناريان عاشق سكني شده است. گر چه پنجره ها رو به تهي باز مي شوند و درختان را شور بهار مرده، گرچه صداي پاي هيچ سوار عاشقي خواب جاده را بر نمي آشوبد و ثانيه ها را رمق زنده ماندن نيست، گر چه شكوه دلاوري مرده، بغض حنجره هايمان را ميهمان اند و سوداري هيچ شرري در شريان هاي خشكيده ي بودن مان نيست.آسمان هر شب قصه ابابيل مي بارد و سوز طوفان نوح استخوان سوز شده، گرچه ياران را صلاي هيچ فريادي نيست، كه طاعون به جان شهرمان افتاده، كه درويزه گان را سروري داده اند و سياهه ي فساد جاي قرص خورشيد را گرفته، اما بهار مي آيد، پشت تاريك ترين دريچه ي شهر، خورشيد تو را مي خواند كه هيچ ميله ي زنداني به قد قامت خورشيد نخواهد رسيد، كه شب اگر تمام دريچه هاي زيستن را مسدود كرده انتظار نور در يد بيضاي تو، طلوع را نويد مي دهد.
هر انسان را از بودن سهمي است و سهم هر انسان اشاره اي است، تو كه چون نمادي بر تارك فعل آزادي مي درخشي سهمي بزرگ از اشاره مان هستي.
باز مي گردي، مي دانيم، كه با هم به هلهله مي نشينيم آزادي را در كوچه هاي شهر كه ديگر هيچ مدرسه اي تن به زندان نمي دهد و هيچ كوچه اي بن بست نخواهد بود. مي آيي و همراه تو هي هي و هي هايمان دل تمامي لاله هاي باران خورده را مي شكند و آنگاه بغض هاي فروخورده شلاقشان را بر گرده ي استبداد مي نشانند. كه عمر اين دروغ وضع قتال صفت رو به پاياني است.
براي تو تا رهايي مي رويم چرا كه آزادي بدون تو ترجمان برده گي است.مي دانيم مي آيي...
بر قرار باش كه قرارمان از پايداري توست..
...اندكي صبر


برای دیدن امضاها اینجا را کلیک کنید
آی آدمها، جسم احمد تحمل اعتصاب را ندارد مثل اکبر که تنش رنجور بود و بیمار.. احمد دراعتصاب غذا میمیرد. باور کنید..
یک کاری بکنید آخر.. هر چه از پرچمهای سرخ و سفید گفتید کافی است.. این وسط یک انسان جانش را به بازی گذاشته است.. نگذاریم چون مرداد ماه داغدارمان کنند. ..